سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنوز ... - طاووس بهشت

هنوز ...

یکشنبه 89 فروردین 15 ساعت 2:55 صبح

«هنوز» در هر جمله توی ذهنت زنجیری از تکرار و سکوت می شود...؛

ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند.

هنوز خونهای خردلی روی بوم زندگی نقش می زنند.

برای بچه ها هنوز قاب عکسها هم شناسنامه پدر است.

هنوز خواهرها چفیه برادرانشان را بو می کشند.

هنوز  پدرها خلوت گریه خود را ترک نکرده اند.

هنوز که هنوز است مادرانی چشم به راهند ...

هنوز پاهای بدلی ، تن های پرترکش را می کشند.

هنوز زندگی ها با ویلچر جا به جا می شود.

هنوز بیابانها استخوانها و پلاک ها را در آغوش کشیده اند.

هنوز پنج شنبه بازار پرچمها و ضریح گرم است. . . .

 


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]