على جنازه زهرا را درون خاك نهاد، توان آن را نداشت كه خاك بر روى جنازه زهرا بريزد از قبر خارج شد، كنارى ايستاد و دو ركعت نماز گزارد، سپس سرش را به سوى آسما بلند كرد و فرمودند: خدايا به من صبرى عطا كن تا بتوانم پيكر زهرا را تدفين كنم . سپس روى قبر را با خاك پوشاند پس از خاك سپارى بچه ها خود را روى قبر زهرا مى انداختند و مادر، مادر مى كردند. سلمان ، مقداد و ابوذر، امام حسن و حسين را آرام نمودند و على زينب را دلدارى داد و به سوى خانه برد.
پس از آن كه اميرمؤ منان فاطمه را در ميان قبر نهاد، و قبر را پوشانيد، مقدارى آب بر روى قبر پاشيد سپس در كنار قبر، گريان و نالان نشست ، تا اين كه عمويش عباس آمد و
دست على را گرفت و او را به خانه اش پيش طفلان فاطمه برد...
...................................................................................
اين جا، پشت همين در نيمه سوخته، هيجده بهار يکجا به خزان نشست....
پشت همين در نيمه سوخته، استخوان در گلوگاه آفتاب نشست....
پشت همين در نيمه سوخته، خار، چشمان آسمان را خليد....
پشت همين در نيمه سوخته، اقيانوس هاي جهان گريستند.....
پشت همين در نيمه سوخته، ياس هاي جهان ريشه دادند.....
اين جا خانه شب هاي دلتنگي زهرا عليهاالسلام است....
...................................................................................
لعن الله قاتلي فاطمة الزهرا....
اللهم عجل في فرج مولانا صاحب العصر و الزمان....
دلهاتان شوريده نينوا يا زهرا ....