: منوی اصلی :
: درباره خودم :
: پیوندهای روزانه :
: لوگوی وبلاگ :
: لینک دوستان من :
: لوگوی دوستان من :
: آرشیو یادداشت ها :
: جستجو در وبلاگ :
شهری بود به نام « شهر همه جا ». در یک صبح سرد زمستانی ، مردی وارد این شهر شد . وقتی که از قطار پیاده شد متوجه شد ایستگاه آنجا مانند همه ایستگاههای قطار مملو از جمعیت بود و مسافران می کوشیدند از میان جمعیت راه خود را باز کنند و به قطار مورد نظرشان برسند . مرد در نهایت شگفتی متوجه شد که همه آنها پا برهنه بودند . هیچ کس کفش به پا نداشت . او از ایستگاه بیرون آمد و سوار تاکسی شد در تاکسی متوجه شد که راننده هم کفش نپوشیده بود .
بنابراین از راننده پرسید : « ببخشید ! چرا همه مردم این شهر ، برخلاف مردم شهرهای دیگر کفش به پا ندارند ؟» راننده گفت : « بله ، درست است . چرا ما کفش نمی پوشیم ؟ چرا ؟»
مرد وقتی که به هتل رسید ، دید مردم آنجا هم پا برهنه هستند . مدیر ، صندوقدار ، باربرها ،پیشخدمت ها ، همه پا برهنه بودند . از یک نفر پرسید : « می بینم که شما کفش به پا ندارید ! آیا چیزی درباره کفش نمی دانید ؟» پیشخدمت گفت : « چرا ما کفش را می شناسیم . »
- پس چرا کفش نمی پوشید ؟
- بله درست است . چرا ما کفش نمی پوشیم !
پس از مدتی مرد مسافر از هتل بیرون آمد و در خیابانهای شهر به قدم زدن پرداخت . هر کسی را که می دید پا برهنه بود . به یکی از آنها گفت : « آیا نمی دانید که کفش پا را در برابر سرما محافظت می کند ؟»
مرد گفت البته که می دانم ! آیا ان ساختمان را می بینی ؟ آن ساختمان یک کارخانه تولید کفش است . ما از داشتن ان به خود می بالیم و هر یکشنبه آنجا جمع می شویم تا به سخنان مدیر کارخانه در باره فواید کفش گوش دهیم .
- پس چرا کفش نمی پوشید ؟!
- آه ! درست است چرا کفش نمی پوشیم ؟
بله ! مانند اهالی آن شهر همه به دعا اعتقاد داریم . همه ما ایمان داریم که دعا می تواند بسیاری از خواسته های ما را تحقق ببخشد . ما می دانیم دعا می تواند معجزه بیافریند ، ما را تغییر دهد زندگی ما را متحول کند و ما را احیا کند . ما از نیروی اعجاز آگاهیم . با این حال ، دعا نمی کنیم چرا ؟ سوال همین جاست : چرا دعا نمی کنیم ؟!
برگرفته از کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید
نوشته شده توسط :